به کجا چنین شتابان

ساخت وبلاگ
این چند خط حاصل تجربه‌ی چندین سال از بهترین و سخت ترین سالهای عمرم است که برایت مینویسم پس با دقت بخواناینکه تو انسان موفقی باشی یا ناموفق فقط به انتخاب خودت بستگی دارداینکه تو با نشاط زندگی کنی و یا بخواهی هر روز خمیده و پژمرده باشی به انتخاب خودت بستگی دارداینکه تو به خودت و سلامتی‌ات چقدر توجه کنی و برایت مهم باشد به خودت بستگی دارد تمامی انتخاب ها دست توست نه دست محیط و اطرافیانتتمام محدودیت‌هایی که فکر میکنی تو را از اهدافت باز میدارند اول در ذهن تو نقش بسته و بعد در محیط اطرافتاین تو هستی که انتخاب میکنی نگاهت به دنیا چگونه باشدمیتوانی یک گوشه بشینی و در غم از دست دادن افراد یا چیزهایی که دیگر بر نخواهند گشت بسوزی یا میتوانی برای ثانیه به ثانیه از وقتی که الان داری خوشحال باشی و برایش برنامه بریزی یک چیز را میدانی؟ رفتنی ها میروند چه من و تو بخواهیم چه نخواهیم آنکس که باید برود میرود چه از کل این دنیا چه فقط از دنیای توو کسی که رفت برنمیگردد اما تو میتوانی انتخاب کنی برای همه‌ی آن چیزهایی که از دست دادی غصه بخوری یا بلند شی و شروع کنی به ساختن های جدیدمیدانی منشأ تمام این سخت گیری ها و بدی هایی که ما در حق خودمان کرده ایم و منشأ تمام این قفس‌هایی که دور دنیای خودمان کشیدیم تا از آن زجر بکشیم و رشد نکنیم چیست؟اینکه ما هنوز خودمان را دوست نداریمما برای دوست داشتن خودمان این قدر شرط و شروط گذاشته‌ایم که هیچ وقت این شرط ها محقق نمی‌شودتو باید در میان تمام آرزوهایت، دنبال خودت باشیما اگر خودمان را واقعا دوست داشته باشیم به جای آنکه خوشبختی‌ها را در چیزهایی که از دست داده‌ایم دنبال کنیم در همین زندگی‌ای که داریم به دنبالش میرویمما اگر خودمان را دوست داشته باشیم بهای خودمان به کجا چنین شتابان...ادامه مطلب
ما را در سایت به کجا چنین شتابان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : serat100 بازدید : 10 تاريخ : چهارشنبه 15 فروردين 1403 ساعت: 5:02

میدانی چه چیزی تـنـهایـی این دنیا و انسان هایش را بیشتر میکند؟"ترس "و "ندانستن"انسان میترسداز "قضاوت" شدن میترسداز "طرد" شدن میترسداز "نه" شنیدن میترسداز "درک" نشدن میترسدمیترسد که حس های عاشقانه اش را او غریزه بنامدمیترسد که او را نه آن طور که هست بخواهدمیترسد که در دادگاه ذهن او محکومش کنند که عاشق نیستمیترسد که ظاهرش نه آنچیزی باشد که او میخواهدمیترسد که یخ غرورش زیر حرفهای سوزان او آب شودمیترسد که اشکهای شوق وصالش را اشک های ترس بنامندمیترسد که همه‌ی شعرهای عاشقانه اش را مزخرف بخواندمیترسد که همه‌ی دلتنگی هایش را باور نکندمیترسد که همه‌ی لحظاتی که به او فکر میکند او در فکر دیگری استمیترسد از بیان اینکه بگوید "دوستت دارم" که او در جواب نگوید "منم"میترسد که وقتی بگوید "دلم برایت تنگ شده" او در جواب نگوید "من بیشتر"میترسد که وقتی به چشمانش زل بزند او نگاهش را به پایین بدزددو ندانستن در کنار همه‌ی این ترس ها چقدر حس بدی استاینکه ندانی او نصف زمانی که تو به او فکر میکنی به تو فکر میکند؟اینکه ندانی نصف دعاهایی که برای او میکنی او برایت دعا میکند؟اینکه ندانی تو که هر روز برای سلامتی اش صدقه میندازی او برایت صدقه می‌اندازد؟اینکه ندانی در پس همه توجهاتی که به او داری از "احساس تو" خبر دارد؟و این چه برزخ بدی است انسان ها از این همه ترس ها و ندانستن ها، از ترس قضاوت شدن ها و نادیده گرفتن شده ها ترجیح میدهند احساسات خودشان را نادیده بگیرندبرای همین میگویم سخت ترین کار دنیا گاهی حرف زدن است از نوع بیان احساسو انسان ترجیح میدهد در این تنهایی بماند و به خودش یک پاسخ دهد:(( او تو را دوست ندارد)) تا این طور بتواند خودش را آرام تر کند!و این وسطزبانهایی در انتظار بیان "دوستت دارم" خش به کجا چنین شتابان...ادامه مطلب
ما را در سایت به کجا چنین شتابان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : serat100 بازدید : 10 تاريخ : چهارشنبه 15 فروردين 1403 ساعت: 5:02

خیلی ها سوال میپرسند که عشق میتواند در نگاه اول حاصل شود؟ اگر نه پس چرا در اولین برخورد گاهی احساس محبت از کسی را به دل خواهیم گرفت؟عشق را اگر احساس تکامل درونی تعریف کنیم به این صورت که انسان در وجود دیگری تکامل خودش را میبیند و احساس میکند وجود دیگری قرار است وجودش را به کمال و آرامش برساند آنوقت نمیتواند بسیاری از تعاریف عشق در جامعه را واقعا عشق تعریف کردعشق به معنای واقعی اش باید دور از هیاهو و هیجانات باشدعشق به معنای واقعی از شناخت و آگاهی میاید یعنی آنقدر خوبیها و کمالات طرف را بشناسی تا احساس کنی تکامل وجودی ات در وجود او نهفته شده استاینجاست که سه بحث عمیق و دقیق پیش میاید که باید در مورد هر سه صحبت کرد:اول اینکه عشق در نگاه اول یعنی تنها چیزی که برای عاشق مهم بوده و نقص خود را در آن دیده است زیبایی ظاهری است و او کمال خود را در همین زیبایی ظاهری دیده استاینجاست که وقتی بعد از مدتی آن شور و هیجانات اولیه تمام شود باز هم این سوال را از خودش میکند و آنگاه باید برای عاشق ماندن دلایل دیگری برای خودش پیدا کند این دست از عشق ها پایداری آنچنانی نداردلذا اگر در اطرافمان دقت کنیم بارها از این دست عشق ها را میبینیم که بعد از مدتی دنبال انگیزه های دیگری برای عاشق ماندن می گردنددوم اینکه چرا معشوق های ما متفاوت است؟علت این موضوع بر میگردد به تعریف های ما از کمالات نفسانی اینکه من کمالم را در چه چیز میبینم که به آن علاقه مند شوم و احساس کنم وجودم با آن به کمال میرسد؟یک نفر کمالش را در مال و ثروت میبیندیک نفر کمالش را در زیبایییک نفر کمالش را در معنویت میبیندیک نفر کمالش را در علم میبیندیک نفر در مقام های دنیاییاینجاست که تعاریف مختلف ما از کمال باعث میشود معشوق های ما متفاوت به کجا چنین شتابان...ادامه مطلب
ما را در سایت به کجا چنین شتابان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : serat100 بازدید : 10 تاريخ : چهارشنبه 15 فروردين 1403 ساعت: 5:02

ما انسانها از اینکه عادتهایمان به هم بخورد بیزاریمترجیح میدهیم زندگی ما یک روند روتین و پیش بینی شده ای داشته باشددوست داریم بعد از چند روز مسافرت باز به وطن خود برگردیم و در خانه خودمان زندگی کنیمبرای همین اگر کسی به ما بگوید بیا به جایی ناشناس سفر کنیم قبول نمیکنیمدنیای آخرت و بعد از مرگ نیز برایمان ناشناس استتصوراتی در ذهن خود از آخرت داریم که باعث شده از مرگ بترسیم و از آن فراری باشیمهمین تصورات گاهی باعث میشود از دست دادن عزیزانمان برایمان بسیار سخت باشدما فکر میکنیم آنها را از دست داده ایم فکر میکنیم آنها به جایی رفته اند که نباید میرفتند و همین باعث میشود در سوز از دست دادن آنها گاهی سالها بسوزیماما وقتی در عالم آخرت و احوالات آن دقیق میشوی و سرگذشت ها را مطالعه میکنی به یک واقعیت خلاف آن چیز در ذهنت میرسیاینکه ما اصلا به دنیا تعلق نداریم دنیا برایمان حکم آن سفر ناشناخته را دارد در حقیقت این ما هستیم که در این دنیا مسافر هستیم نه آنکس که به آخرت رسیده استما مثل یک نوزاد در رحم مادر هستیم که وقتی به دنیا آمد گریه کرد که چرا از آن فضای تنگ و تاریک و بسته رحم خارج شده و به دنیای جدید راه پیدا کرده استاما غافل از این بود که دنیایی که در آن پا گذاشته از آن دنیای تنگ و تاریک و محدود رحم مادر خیلی وسیع تر و بزرگتر است در حقیقت همان طور که دنیای رحم مادر در مقابل دنیایی که قرار است سالها در آن زندگی کنیم کوتاه و محدود و ناچیز است دنیایی که ما هم در آن زندگی میکنیم در مقابل آخرت محدود و ناچیز استما اصلا به اینجا تعلق نداریم اصلِ ما جایی دیگر است ما اصلا برای اینجا آفریده نشدیم که بخواهیم در اینجا بمانیم و زندگی کنیمما وقتی بمیریم تازه زنده شدیم تازه پای در عالمی گذاشتیم که آن به کجا چنین شتابان...ادامه مطلب
ما را در سایت به کجا چنین شتابان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : serat100 بازدید : 32 تاريخ : پنجشنبه 3 اسفند 1402 ساعت: 17:19

یکی از سخت ترین حس های دنیا استیکی از غریب ترین حس هایی است که یک انسان می‎‌تواند آن را تجربه کندمهم نیست که چه کاره باشی ، در چه سنی باشی، پولدار باشی یا فقیرمهم نیست دورت شلوغ باشد و پر از آدم های مختلف باشدمهم نیست که شاد و خندان باشی و همیشه خنده بر لبتان باشدمهم نیست که مدرکت چی باشد دکتر باشی یا مهندس یا یک دانشجو و محصل مهم نیست که مرهم زخم های دیگران بوده ای و دلت پر از دردهای دوستانت استحتی مهم نیست متأهل باشی یا مجرد ، فرزند داشته باشی یا نداشته باشیاین حس میتواند سراغت بیاید و درون تو را بهم بریزد مثل یک پیله به دور افکارت بپیچد و نگذارد به هیچ کارت برسی کم کم باعث میشود نتوانی به خیلی از برنامه های زندگی ات برسی و احساس کنی آدم موفقی هم نیستی بی نشاط میشوی، خنده هایت دیگر از ته دل نیست حتی از تفریح هم لذتی نمیبریترجیح میدهی یک گوشه به دور از ادم های اطرافت بشینی و روزها را شب کنی و در خلوت خودت شبها را سپری کنیکار به جایی میرسد که دیگر ادم حوصله ی خودش را هم ندارد گاهی ساعت ها میگذرد و یک گوشه میشینی و منتظری که یک اتفاق حال و هوایت را دگرگون کندخودت را مشغول کارهای دم دستی زندگی میکنی یا آنقدر سرت را شلوغ میکنی که دیگر نتوانی به این حس تنهایی فکر کنی اما بازهم تمام این کارها نمیتواند دغدغه ی تنهایی ات را برطرف کند!تو مانده ای و کلی از احساس های منفی که از این دنیا حس قفس بودن میکنی حس خفگیاحساس میکنی امیدی نداری که بخاطر آن بجنگی و تلاش کنیو اگر این حس ها در کنار توست بیا که در پست بعد میخواهم بیشتر با تو صحبت کنم.. + نوشته شده در دوشنبه دوازدهم تیر ۱۴۰۲ ساعت 22:22 توسط علی  |  به کجا چنین شتابان...ادامه مطلب
ما را در سایت به کجا چنین شتابان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : serat100 بازدید : 36 تاريخ : شنبه 14 مرداد 1402 ساعت: 12:42

بعد از توصیف حس تنهایی میخواهیم از منشأهای آن صحبت کنیم شناخت منشأها به ما کمک می‌کند که بتوانیم این حس را در وجودمان کمتر کنیماین را باید بدانیم که قسمتی از این حس تنهایی در وجود همه ما وجود دارد زیرا تعلق انسان به دنیا نیست بلکه ما برای سرای آخرت به وجود آمده ایم برای همین است که در این دنیا حس غربت داریممنشأهایی که به این حس تنهایی دامن می‌زنند ممکن است برای هر شخص متفاوت باشد و ممکن مجموعه‌ای از عوامل دست به دست هم دهد تا این حس در انسان به وجود بیاید لذا نباید دیدگاه جزئی داشت و نگاهی تک عاملی به آن داشت گاهی منشأها میتواند جسمی باشد گاهی ماورایی گاهی روانی و رفتاری و گاهی از اتفاقاتی باشد که برایمان میافتدحس های تنهایی را میتوان به دو دسته موقت و دائمی تقسیم کرد حس های موقت اصولا در زمان هایی رخ میدهد که انسان دچار استرس، اضطراب و تشویش ذهنی است مثلا ایام امتحانات یا روزهایی شبیه به این. در این مواقع انسان به تکیه گاه نیاز بیشتری دارد دوست دارد در وقت هایی که استرس دارد کسی باشد که به آغوشش پناه ببرد، کسی باشد تا به او بگوید که نگران نباش من کنارتو هستم، او را نوازش کند و به او اطمینان دهد که چیزی نخواهد شد؛ این حس تنهایی غالبا موقت است و بعد از رهایی از استرس و تنش به شدت کاهش می‌یابدحس تنهایی دائمی برای مدت طولانی همراه انسان است فراز و نشیب دارد و گاهی بیشتر و گاهی کمتر میشود اما تقریبا همیشه همراه انسان است نشانه های این حس را در پست قبلی گفتم.سیزده عامل را به عنوان عوامل این حس تنهایی مطرح میکنم و ترتیب در آنها دلیل بر اهمیت آنها نیست مثلا ممکن است عوامل انتهایی برای برخی مهمتر از عوامل اولی باشداولینعامل این است که انسان احساس شکست در زندگی بکند یعنی احساس کند ب به کجا چنین شتابان...ادامه مطلب
ما را در سایت به کجا چنین شتابان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : serat100 بازدید : 40 تاريخ : شنبه 14 مرداد 1402 ساعت: 12:42

برای خط به خط این پست فکر کرده ام و سعی کردم خلاصه و کوتاه باشد اما طولانی شد هرچند که خیلی از موارد نیاز به توضیح بیشتری داردراهکارهای رهایی از حس تنهایی نیاز به خلوت و تفکر دارد و بعد از آن بلند شدن و عمل کردننه خلوت و تفکر تنهایی مفید است و نه عمل بدون تفکراولین حرفی که میزنم حاصل تجربه سی و چهار سال زندگی من است حاصل همه فراز و نشیب ها و پستی و بلندی های زندگی‌ام بوده است اینکه همان طور که این دنیا گذراست سختی ها و روزهای سخت هم میگذرد و تو یک روز به حال و هوای این روزهایت میخندیمن پست های این وبلاگ را پاک نمیکنم هنوز خاطرات روزانه ی گذشته ام را گاهی میخوانم وقتی خودم را در آن موقعیت های گذشته قرار میدهم سختی ای که گذراندم را درک میکنم اما این را باور دارم که همه این سختی ها گذراست و روزی میرسد که به همه این دغدغه ها میخندیوقت هایی که احساس میکنی داری به آخر خط میرسی به گذشته ات نگاه کن و ببین چه روزهای سختی را در گذشته گذراندی و امروز چقدر با تجربه تر و قوی تر شدی پس این نیز بگذردمن و تو و همه مردم مهمان این چند روز دنیا هستیم و قرار است جاودانه باشیم اما نه در اینجا؛ پایان ما در اینجا نخواهد بود پس این دنیا و همه متعلقاتش اینقدر ارزش غصه خوردن ندارنددوم این که ظرفیت وجودی خودت را باور کنی بدانی که خیلی قدرت داری تو آنقدر بزرگ هستی که بتوانی به همه مشکلات پیروز شوی ظرفیت وجودی تو چنان بزرگ است که خدا هم تو را با آزمایشات سخت میسنجدمیدانی خدا با همه معلم ها و استادان این دنیا متفاوت است او تو را خلق کرده و قدرت وجودی ات را میشناسد او تکلیفی که به تو میدهد به اندازه توان توست و اگر فکر میکنی تکالیف و سختی هایی که به تو میرسد از ظرفیت وجودی ات بالاتر است یعنی تو هنوز به ب به کجا چنین شتابان...ادامه مطلب
ما را در سایت به کجا چنین شتابان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : serat100 بازدید : 38 تاريخ : شنبه 14 مرداد 1402 ساعت: 12:42

این فصل که می‌شود باز دلم هوای آن کلبه‌ی جنگلی چوبی میان یک جنگل پر از برف را می‌کندبه دور از هیاهوی این زندگی شهری به دور از گوشی موبایل و تلفن و اینترنت جایی که هیچ موبایلی آنتن ندهد و هیچ اینترنتی نباشدشبها کنار شومینه زغالی روی صندلی چوبی راک بنشینم و لیوان شیر تازه را در کنار شومینه بگذارم تا گرم شود و مشغول خواندن شوم آنقدر بخوانم تا روی همان صندلی خواب برومتنها صدای زوزه گرگ ها و سوختن زغال و حرکت صندلی راک را بشنومتمام آن کتاب های در قفس مانده را دوباره بخوانم از جلال گرفته تا هدایت و مهدی شجاعی و جومپا لاهیری و شرمن الکسی و ریموند کاروردلم می‌خواهد به جای همه کاغذهایی که سفید مانده اند بنویسم به جای همه اشعاری که نگفته ام شعر بگویمدلم میخواهد خاک روی پست های وبلاگ قدیمی ام را پاک کنم و به جای همه این سالها بنویسمدلم میخواهد به جای آن همه فرمول ریاضی و اقتصاد به جای آن همه خبر تورم و قیمت دلار هر آنچه دوست دارم بخوانم و بنویسمو این هوای سرد و برفی و شب طولانی چه فرصتی است برای خواندن، تفکر و نوشتن + نوشته شده در پنجشنبه بیست و دوم دی ۱۴۰۱ ساعت 1:20 توسط علی  |  به کجا چنین شتابان...ادامه مطلب
ما را در سایت به کجا چنین شتابان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : serat100 بازدید : 78 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 16:05

دنیا دنیای ضعیفان نیستاگر میخواهی در این دنیا موفق باشی و آرامش داشته باشی باید قوی باشینمیخواهم شعار بدهم که قوی باش میخواهم بگویم که چه طور می‌شود قوی بودشناخت، پذیرش، دوست داشتن، تلاش و استقلالاول باید خودت را شناخته باشی بدانی چه نقاط قوتی داری و چه نقاط ضعفیدوم اینکه خودت را با همه ضعف هایت بپذیری این خیلی مهم است قرار نیست تو همه چیز داشته باشی قرار نیست تو به همه چیز برسی قرار نیست دیگران همیشه راجع به تو خوب فکر کنند تو خودت هستی یک انسانی احساس داری، درد داری و با همه این نقص ها باید بسازیسوم باید خودت را دوست داشته باشی وقتی که خودت را دوست داشته باشی رفتار دیگران کمتر تو را آزرده می‌کند از حرفهایشان کمتر آسیب میبینی از قضاوت هایشان ناراحت نمیشیچهارم باید تلاش کنی حالا که خودت را شناختی و نقص هایت را پذیرفتی و همین طور که هستی خودت را دوست داری باید تلاش کنی که ضعف هایت هر روز کمتر شود و نقص هایت را با تلاش بپوشانیو اخر اینکه روی پای خودت بایستی اگر در این دنیا  کوچکترین توقعی از کسی داشته باشی همین روزی آرامشت را خواهد گرفت شاید بپرسی خدا پس در کدام مرحله است؟خدا در همه جا هست در همه مراحل اصلا مگر بدون خدا آرامش معنا دارد؟پینوشت: خسته‌ام آنقدر که دلم از آن کلبه چوبی ها در میان یک جنگل پر از برف میخواهد.  + نوشته شده در پنجشنبه شانزدهم دی ۱۴۰۰ ساعت 2:58 توسط علی  |  به کجا چنین شتابان...ادامه مطلب
ما را در سایت به کجا چنین شتابان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : serat100 بازدید : 75 تاريخ : جمعه 10 تير 1401 ساعت: 23:36

گاهی نباید بنویسی
باید سکوت کنی

در دنیایی که کسی حرفت را نمیشنود
در دنیایی که آدم هایش لحظه ای شدند
لحظه ای می مانند و لحظه ای میروند
ترک عادت ها دیگر در این زمانه سخت نیست
اینجا عادت ها هم نیز لحظه ای شدند

و چه درد بزرگیست که کسی دردت را نمیفهمد....


برچسب‌ها: دلنوشته
+ نوشته شده در  جمعه ششم آذر ۱۳۹۴ساعت 2:24  توسط علی  | 
به کجا چنین شتابان...
ما را در سایت به کجا چنین شتابان دنبال می کنید

برچسب : دردهای,نفهمیده, نویسنده : serat100 بازدید : 101 تاريخ : دوشنبه 30 مرداد 1396 ساعت: 3:16